نزدیکی های دادن کنکور بودم که دیدم هیچ راه نداره که نماز و قرآن نخونم ، هر چند تا اون زمان بخاطر تلاش مادرم کافر نشده بودم ولی زیاد مراسم و آیین های عبادی اسلامی را انجام نمی دادم و بقول مادرم همون دلم که مسلمون بود کافی بود و جالبه که در اون زمان که من به تشویق مادرم خواستم روزه بگیرم ، بعد از اینکه تا ظهر نتونستم طاقت بیارم و یواشکی میرفتم به اشپزخانه و ته دلم و پر میکردم ، موقع افطار که شد با سربلندی هر چه تمام تر از اینکه بنده هم به جمع روزه داران پیوسته بودم با نگاه های تشویق آمیز مادرم مشغول باز کردن روزه بودم اما غافل از این که روزه من بخاطر مادرم بود نه بخاطر خدا . از این صحبتها که بگذریم یکی از دورانهای اوج مسلمون شدنم همون نزدیکیهای کنکور بود که اگر پیامبر اسلام در اون زمان می دونست چقدر کنکور باعث رشد مبانی اسلام در درون دل کنکوریها میشه حتما به خدا میگفت یک سوره هم در مورد کنکور بیاره و بجای این همه جنگ و خونریزی با کفار ، تنها کافی بود با سلاح کنکور اونا رو مسلمون کنه .
خلاصه عبادات و نماز و قرآن خوندنم باعث شد در رشته ای نه چندان بد و در یک دانشگاه خوب قبول بشم و همین امور باعث شد که به مسلمون بودن خودم ادامه بدم و سعی کنم که قبل از امتحانات و مشکلات پیش اومده حتما با عبادت کردن و راز و نیاز با خدای خودم اون امتحان را پاس کرده و از مشکلاتم سربلند بیام بیرون.
ادامه دارد ....